سیزدهم دی ماه ۱۳۸۱ نميدونم چند سال پيش بود،فكر كنم دوران راهنمايي بودم،مامان يك روز كتاب علويه خانم و ولنگاري (صادق هدايت)روي ميزم ديده بود و خونده بود،
كلي با پدرم دعوا كرد كه اجازه ميده فحش نامه بخونم ، بعد هم برش داشت و من از اون روز ديگه نديدمش، شك نداشتم كه پاره شده رفته توي سطل آشغال ، تا همين چند روز پيش كه اتفاقي پيداش كردم،ديشب داشتم ميخوندمش كه مامان اومد توي اتاق تا ديدش گفت:اه!اين فحش نامه رو كجا پيدا كردي؟!!!! يك مطلب جالبي درمورد خيام در مقدمه كتاب ترانه هاي خيام (صادق هدايت) خوندم، در مورد مسلك و مرام و اشعار خيام حرف ها و اختلاف نظرهاي زيادي وجود دارد، بعضي او را لا مذهبي رند و شراب خوار ميدونند كه توبه ميكنه و صوفي ميشه و بعضي هم او را شاعري ميدونند كه عشق و الوهيت را به لباس شراب و ساقي نشون ميده، در كنار همه اينها خيام فيلسوف و رياضيدان و منجم هم بوده، در اكثر كتابهاي معتبري كه در مورد خيام و توسط شاگردانش نوشته شده اسمي از اشعار خيام برده نشده، گويا ترانه هاي خيام در در زمان حياتش به خاطر تعصب و جهل مردم مخفي بوده و پس از مرگش منتشر شده كه داغ لامذهبي و گمراهي را برايش به همراه داشته، ؛((ميگويند خيام به اقتضاي سن ، چندين بار افكار و عقايدش عوض شده ، در ابتدا لاابالي و كاقر و مرتد بوده و در آخر عمر سعادت رفيق راه او شده ،راهي بسوي خدا پيدا كرده ، شبي روي مهتابي مشغول باده گساري بوده كه ناگهان تند بادي وزيدن ميگيرد و كوزه شراب روي زمين ميافتد و ميشكند،آنوقت خيام برآشفته به خدا ميگويد: ابريق مي مرا شكستي ربي، بر من در عيش را به بستي ربي، من ميخورم و تو ميكني بد مستي، خاكم به دهن مگر تو مستي ربي؟ و خدا فورا او ار غضب ميكند و صورتش سياه ميشود، و خيام دوباره ميگويد: ناكرده گناه در جهان كيست؟ بگو، آنكس كه گنه مكرده چون زيست؟بگو، من بد كنم و تو بد مكافات دهي!! پس فرق ميان من و تو چيست ؟ بگو. خدا هم او را ميبخشد و قلبش روشن ميشود، اين افسانه بچه گانه اي است كه از روي ناشيگري بهم بافته اند،آيا ميتوانيم بگوييم گوينده آن 14 رباعي محكم فلسفي كه با هزار زخم زبان و نيشخند هاي تمسخر آميزش دنيا و مافيهايش را دست انداخته، در آخر عمر اشك ميريزد و از همان خدايي كه محكوم كرده به زبان آخوندي استغاثه ميطلبد؟؛)) در كارگه كوزه گري كردم راي، بر پله چرخ ديدم استاد بپاي ميكرد دلير كوزه را دسته و سر، از كله پادشاه واز دست گداي! اين كوزه چو من عاشق زاري بوده است، در بند سر زلف نگاري بوده است، اين دسته كه بر گردن او ميبيني: دستي است كه بر گردن ياري بوده است ![]() ...................................................................................................
|
![]() باغ بی برگی roksana@gmail.com دیگران گذشته ها گذشته |