يكي از دوستان تازه نامزد كرده ,خانمش اصفهان زندگي ميكنه,قبلا خيلي پسر تيزي بود,
ديشب شام رفته بوديم بيرون,8 نفر بوديم دور يك ميز نشسته بوديم,آقاي تازه داماد بغل دست من نششسته بود.
بچه ها هي تعريف ميكردن وميخنديدن ,اين هي به من ميگفت كه چي ميگن؟چي شده؟چرا؟!!!!!!!!!
آخرش گفتم : بابا جون مگه خودت نميشنوي؟!!!!!!!!
گفت : نه به خدا نميگيرم!!!!!!!!
اين بيچاره هنوز ازدواج نكرده گيرايي و شنوايي و حس جهت يابيش رو از دست داده واي به حال اون موقع كه ازدواج كنه!!!!!!!
راستي اينم بگم مونده توي گلوم!!
براي يك كاري رفته بودم نمايندگي سايپا داشتم با منشي صحبت ميكردم در باز شد 2 تا مرد اومدن داخل
از اون قيافه خفنا!! لهجه اين كرداي لب مرزعراق رو داشتن,از سرو لباس هم كه ديگه چيزي نميگم,
به منشي گفتن:زانتيا فروش نقدي دارين!!!!!!!!!!!!بعد در مقابل چشمان حيرت زده من ظرف 3 سوت همه پول ماشين رو نقد دادن و گرفتن.
وقتي رفتن يكي گفت: اينا اكثرا قاچاقچي هستن!!!!!!
ياد يكي از آشناها افتادم كه دكتراي مواد غذايي داره (البته الان سال آخره) و بعد از كلي درس خوندن يك رنو مدل 65 زير پاشه.
30 سالشه و تا الان يك سر درس خونده ,وهيچي هم نداره .
...................................................................................................
ابتدای صفحه