صداي زنگ تلفن، صداي مامان كه ميگه يله،بله گوشي،صدايي قدماش كه مياد سمت اتاق من،
آروم پرسيدم ،كيه؟ گفت فلاني، عصبلني شدم ،گفتم:ميگفتي خونه نيست، شونه هاشو بالا انداخت و رفت.
من: بله؟
.....: الو،سلام ، چطوري؟ كجايي بابا ؟ خبري ازت نيست.شوهر كردي؟بابا آخرش ميترشيا،(صداي غش غش خنده)
( سرم يك دفعه درد گرفت، آمپرم رفت روي 200ولي در كمال خونسردي|
گفتم: قربانت، هستم،مشغولم
......: ببين هفته ديگه امتحان رياضي دارم، كي بيام اشكالامو رفع كني؟
(واي نه، اون چيزي كه ازش ميترسيدم اتفاق افتاد)
گفتم : والا اين هفته هر روز تا 6 كلاس دارم،
.....:خوب پس جمعه خوبه ؟ساعت 9 ميام،
گفتم : خوبه
.....:پس ميبينمت.خداحافظ
خداحافظ.
ميخواستم زار بزنم. من همش يك روز جمعه تعطيلم، از اول هفته ذوق اين تعطيلي رو دارم،
مامان كلي باهام دعوا كرد : روز جمعه مهمان داريم،آخه تا كي انقدر رودربايسي؟
مگه تو دهنت زبون نيست بگي نميتونم؟ آخه تو كي ميخواي دست از اين اخلاقت برداري؟ و........(همه اين حرفارو با صداي بلند گقت)
روز جمعه از ساعت 9 كلاس شروع شد.
من: خوب از كجا شروع كنيم؟
...:از اول.
با تعجب گفتم: مگه نگفتي خوندي فقط اشكال داري؟
...:نه همش اشكاله،
من: باشه از اول شروع ميكنيم،
تا 4 ساعت بعد من در حال ياددادن جمع كسرها ، راديكال گرفتن،ضرب كسرها،جمع عبارات جبري و............در حد اول و دوم دبيرستان بودم اون هم به كسي كه سال دوم دانشگاست، نمونه اي از حل تمريناشو اينجا مينويسم ، بگين حق دارم بعد از اينكه رفت تا 2 روز سردرد داشته باشم يا نه؟
a^2+b^2=2a^2b^2
فكر كنم همين مثال كوچيك كافي باشه، در طول درس دادن فهميدم كه نصفه پسراي باحال و خوشتيپ و پولدار كلاس كشته مردش هستن ولي اون محل هيچكدوم نميذاره،
و دونه دونه بچه هاي كلاس با كي دوست هستن و چه جوري پسرارو سر كار ميذارن(و البته متقابلا پسرا حال اونا رو ميگيرن )، هزار تا كوفت ديگه.
وقتي براي برادرم و دوستش كه اونجا بود گفتم كه چي گفته تا يك ساعت ميخنديدن.
خلاصه اينكه جمعه من خراب شدولي يك نكته مهم فهميدم اينكه من چه قدر بي عرضه هستم.
...................................................................................................
ابتدای صفحه