بعد از 4 روز تعطیلی با چشم های قرمز و صدای گرفته و دماغ آویزان وارد شرکت می شوم ، این چهارمین یا پنجمین سرماخوردگی جدی من از شروع پاییز است ، آقای همکار ، با 75 سال سن و بزنم به تخته در این 5 سالی که من اینجا هستم سه بار هم سرما نخورده است ، با دستانش حجمی به اندازه یک متر ونیم در یک متر ونیم در هوا رسم می کند و میگوید شما با این هیکل چرا انقدر سرما میخورین ؟
کیفم را می اندازم روی میز و میگویم همه اش پفه
بعد یاد آن جک بیمزه ای می افتم که عمویم حداقل 14963 بار برایم تعریف کرده که از یک روسی می پرسن چرا ته همه فامیلی های شما پوف داره ؟ مثل استالین ...
...................................................................................................
ابتدای صفحه