دلم تنگ شده حسابی،مدام دقایق را می شمارم تا چهارشنبه شب که برگردم. فکر کنم هوای تهران باید 35-36 درجه باشد.اما اینجا امروز حسابی خنک شده است.
زندگی در هر جایی سختی های خودش را دارد حتی در لندن. راستش با همه آرامشی و سرسبزی و هوای تازه ای که دارد دلم بدجوری هوای خانه و تهران و دود و سر و صدایش را کرده. تازه می فهمم چرا هر ایرانی که می بینم و می فهمد می خواهم برگردم با حسرت می گوید خوش به حالت . دیروز جایی مهمان بودم که میزبان از مجاهدینی بود که بعد از انقلاب زندانی شده و بعد با زن و بچه از ایران فرار کرده و هیچ وقت هم تا حکومت فعلی در ایران هست نمی تواند برگردد. زنش چنان مرا بغل کرد و گفت بوی ایران را می دهی که رویم نشد بگویم این بوی ایران نیست بوی شامپو بدن نیوا آووکادو است.
راستی این میوه آووکادو خیلی چرب است و من از طعمش خوشم نیامد. در عوض مانگو خیلی خوشمزه است.اینجا لیمو شیرین و آلبالو فقط توی مغازه عرب ها و ترک ها پیدا می شود و قیمتش هم خیلی گران است. از سبزی ها هم تره که من ندیدم و پرسیدم هم گفتم پیدا نمی شود. ریحان هم خیلی گران است.
...................................................................................................
ابتدای صفحه